لب بسته
نگاهِ خسته
دلم از سنگِ خاموشی شكسته
نگاهم كن
من مستِ كوچه گردِ توام
نقاشِ كِلكِ ماه تو
اینجا
در آستان تو ایستاده ام
با اندوهِ بی قرار
زیر رگبارهای غلیظ رویاها
و اندوهگین
از كركس ها
كه در این فضای مه آلود و ظلمانی
با گناه كمر شكنِ میراث خویش
سخن از عشق می سرایند
و
اینك
تو
بانوی پرغرور عشق من
در سكوت تاریك زمان
برای یك لحظه
با آتش بازی چشمانت
برای انهدام باورهای سنگین
به زندان من قدم بگذار
من مستِ كوچه گردِ توام
نقاشِ كِلكِ ماه تو
نظرات شما عزیزان: