دیگر از چشمان تو، از آنهمه دلواپسی؛ از خودم، از عشقمان، از ماجراها خسته ام....
زخم خورده ام از هر آنكه میپنداشتم تكیه گاهی است برای لحظه های تنهایی ام...
چند بار دام گستردی تا دست محبتی نگاه مهر آمیزی یا كلامی بدست آری ؟چند بار دامت را تهی یافتی؟!
دیگر بار و دیگر بار..............
نگران از فردا...
شانه ای برای گریه یادستی برای نوازش...
من زائر تمامی در های بسته ام
نظرات شما عزیزان: